دلنوشته عاشورایی
|
|
گر چه آواره ای به صحرا بود هر دو چشمش رقیب دریا بود
چون خدا را گواه خود می دید هر چه او دیده بود زیبا بود -- ظهر بود و عطش فراوان بود روز اوج جفا و عصیان بود
پیکری زیر نیزه ها پنهان سر او روی رحل قران بود -- کودکی پا برهنه و محزون چشمهایش رقیب صد جیحون
لب او تشنه و رخش نیلی شده آواره، با دلی پر خون -- موسم جنگ و فصل پیکار است یک طرف نور و یک طرف نار است
یک جوان رشید مه سیما لشکر نور را علمدار است -- گفتم ام الکتاب کیست؟ گفت حسین(ع) معنی آفتاب کیست؟ گفت حسین(ع)
خواند قران سری روی نیزه !! گفتمش آن جناب کیست؟ گفت حسین(ع)
|
شنبه 94 آبان 9 |
نظر بدهید
|
|
|
|